خرید سیسمونی
دیگه کم کم دارم مقدمات اومدنتو فراهم می کنم وسیله هاتم بیشترشو گرفتم و دیگه مونده یه سری خورده کاری و خریدهای ریز که اونم در اولین فرصت انجام می دم و واسه اومدنت منتظر میشینم . یکشنبه صبح با مامان و بابام را افتادیم سمت تهران که بریم واسه شازده کوچولومون سیسمونی بگیریم .البته شب قبلش من یه شب خیلی بدی رو گذروندم .چون هنوز دو روز نشده بود که از مریوان برگشتیم دوباره عازم سفر شدم و اینقدر استرس داشتم که تا صبح نخوابیدم .همش به این فکر می کردم نکنه بلایی سرت اومده باشه .خلاصه 7 صبح پا شدم و رفتم بیمارستان و اونجا گفتن که سونو انجام نمی دن و باید برم یه بیمارستان دیگه ولی صدای قلبتو واسم گذاشتن .منم با شنیدن صدای قلبت اشکام همین...