یسنایسنا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

فرشته آسمونی من

تولد 5 سالگی فرشته آسمونی ما

هر سال که میگذره شور و اشتیاق تو برای تولد گرفتنت خیلی بیشتر میشه و هر سال که بزرگتر میشی خودت بیشتر برای جشن تولدت نطر میدی. امسال هم گفتی که تولد با تم فروزن و با حضور دوستات باشه خودت هم لباس السا بپوشیو به قول خودت تولد السا بگیری.اماقرار شد که اول یه جشن کوچولوی خانوادگی بگیری بعدش تولد الساتو با دوستات برگزار کنیم. تولد امسالت هم با حضور عاطی جون و بابا منصور . دایی و ساراجون و مامان جون و عمو حسن و نیوش و گلاریس و همچنین دوست خوبت مانیای عزیز برگزار شد . و کادوهای خوبی هم گرفتی که البته با سلیقه خودت انتخاب شده بود . ...
25 شهريور 1394

شدی همه زندگیم

یسنای عزیز و مهربونم بازم بعد از یه غیبت طولانی اومدم دوباره واست بنویسم .عزیز دلم فکر نکنی مامانی تنبله .نه به خدا فقط وقت نمی کنم بیام زود زود بنویسم .وقتی شما مهد میری مشغول کار خونه و درس خوندن و وقتی هم که خونه ای یه لحطه از من دور نمی شی قربونت برم .... نمی دونم چرا هرچی بزرگتر میشی بیشتر بهم وابسته میشی .از صبح که پا میشی مثل یه بچه گربه کوچولو تو دست و پام و بغلمی و خودتو میچسپونی بهم تا شب که بازم تو بغلم خوابت می بره .این قربون صدقه رفتن هم یاد گرفتی و هرچی من به تو می گم خودت واسم تکرار می کنی نفسم.....زندگیم.....تو همه وجودمی ............عاشقتم ........دوست دارم مخصوصا وقتایی که گیر می دی که مامانم بشی و منم نی نی بشم ...
4 تير 1392

انرژی درمانی

دو هفته پیش دوباره مریض شدی و همون یه ذره وزنی که اضافه کردی هم از دست دادی .دیگه منم تصمیم قطعی گرفتم که کلا بی خیال غذا خوردنت بشم .نه اینقدر خودت اذیت بشی نه اعصاب منو داغون کنی فقط همون شیری که می خوری اینقدر مقوی می کنم که همون شیر یه ذره ارزش غذاییش بالا بره. توی شیرت آب قلم و موز و عسل و پودر پدیا شور  می ریزم خدا روشکر این معجونو بی هیچ بهانه ای می خوری ...... حالا من که یه مامان از همه جا وامونده شدم بنا به پیشنهاد خاله بابات به انرژی درمانی رو آوردم .یه خانومس که یه شب در میون واست انرژی می فرسته و تا ٢٤ ساعت بعدش هم نباید حمام بری.یه تغییر خیلی خیلی کوچولو کردی.... حالا نمی دونم به خاطر انرژی یا به خاطر اینکه بهت گیر نم...
16 دی 1391

این همه تغییر باور کردنی نیست

عزیز دل مامان ازت به خاطر اینکه اینقدر خوبی ممنونم .باورم نمیشه که داری اینقدرزود بزرگ می شی .هر روز که می گذره درک و شعورت داره بالاتر می ره .دیگه کاملا می تونم با حرف زدن متقاعدت کنم و این خودش یعنی یه تحول بزرگ!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! دیگه از حمام رفتن نمی ترسی و گریه زاری راه نمی اندازی وقتی می خوام ببرمت مهد کودک دیگه گریه نمی کنی و به قول خودت مثل خانوما می ری مهد کودک مهم تر ازهمه مشکل دارو خوردنت بود که خیلی بهتر شده البته خدایی یه نیم ساعتی وقت میبره تا ٥ سی سی دارو بخوری و کلی دکتر بازیو حرف و حدیث و نمایش ما بینش داریم که من به این مدلش راضیم . باورم نمی شه که همه این پیشرفت ها طرف مدت یه ه...
22 آذر 1391

یسنا در دو سالگی

دختر قشنگم دو ساله شد هوراااااااااااااااااااا!!!!!@@@@@@@@@*************** خیلی زود داره می گذره هنوز اولین بغل کردنت تو بیمارستان تو ذهنمه و قشنگترین لحطه زندگیم بود لحطه به دنیا اومدنت .هیچ وقت همچین هیجان و شوقی دیگه تو زندگیم مطمئنا تکرار نمی شه . تازگیا یکی از بزرگترین سرگرمی های من و توشده دیدن فیلم بچگیات .به قول خودت:                                       فیلم وقتی چوچولو بودم مطمئنم که سال دیگه که برات بنویسم دلتنگ شیرین زبونیا و شیرین کاریهای...
22 شهريور 1391

در آستانه 22 ماهگی

اول از همه از دختر گلم به خاطز اینکه اینقدر دیر به دیر وبلاگشو آپ می کنم عذر خواهی می کنم . یه جورایی هم مقصر خودتی از بس که به من می چسپی و یه لحه ازم دور نمی شی .... عزیزدلم البته من با تو بودنو و هر لحه در آغوش گرفتنو و ثبت این همه لحات و خاطرات خوب و به یاد ماندنیو در ذهن وقلب هردومون به نوشتن تو وبلاگ بیشتر ترجیح می دهم.اگه وقت نمی کنم که هر روز تو وبلاگت از شیرین کاریات بنویسم ولی در عوض می تونم تو قلبم به خاطر بسپارم که چقدر در کنار هم بودن برای هردومون لذت بخشه..... اینقدر تازگیا ملوس شدی که خدا می دونه . دیگه کاملا معلوم شده که یه دختر خانم پر ناز و عشوه هستی.خودتو اینقدر برای من و بابات لوس می کنی که بعضی وقتا میگم الانه که یهو...
19 تير 1391

یه روز پر از خلاقیت

یه مدتی که دارم رو دختر کوچولوی نازنینم تمریناتیو انجام می دم برای فعال کردن نیمکره راست مغز. خیلی خوشحالم که این کارا رو شروع کردم و اگه خدا کمکم کنه و یه ذره یسنا تو طول روز بهم وقت آزاد بده می خوام هر روز پر بارتر از روز قبل باشه .خیلی ایده ها تو ذهنمه و خیلی کارا باید بکنم چون دوران طلاییش قبل از سه سالگی و البته می تونه تا شش سالگی ادامه داشته باشه . تو این مسیر چند تایی هم دوست نی نی سایتی پیدا کردم که کارهای اونا حسابی بهم انگیزه می ده و تشویقم می کنه که ازشون عقب نمونم . امروز دوباره یه دوره تریس اوریکس رو شروع کردم هر چند خیلی من و باباش مخالفت کردیم ولی در نهایت با این وضعی که یسنا داشت تصمیم گرفتیم یه ماهی بهش بدیم شاید معج...
23 خرداد 1391

یسنا شب زنده دار

از وقتی از شیر گرفتمش خوابیدنش عذاب بزرگی شده.بلاخره نتونستم شیشه خورش هم بکنم .و همچنان همم تا تو ب بد غذاست و من اینقدر سر غذا نخوردنش حرص می خورم که خدا می دونه ....... شبا هم باید پا به پای ما بیدار باشه و زودتر از دو .دو و نیم نمی خوابه من یه سه چهار دوری همه کتاباشو می خونم بعدش شروع میکنم به داستان سرایی اونم همش باید در مورد یسنا و کارای روزمره اش باشه و گرنه راضی نمی شه .من که خودم وسطاش همش هوشم می بره و شروع می کنم به چرت و پرت گفتن ولی بازم یسنا بیداره . دختر نازنینم من و بابات تا حالا با شما یه بار هم دعوا نکرده بودیم ولی به خاطر اذیتایی که یه شب سر خوابیدن کردی دعوات کردیم و بعد از کلی گریه بلاخره بیهوش شدی.... حالا ...
17 خرداد 1391

نابغه کوچولو

یه مدتی می شد که یه سری از محصولات موسسه نابغه کوچولو گرفته بودم ولی راستش به طور مستمر و جدی شروع نکردم باهات کار کنم . ولی گوش شیطون کر و به امید خدا فردا فصل تازه ایاز رشد و بالندگی تو رو می خوام شروع کنم . چیزی که باعث شد اینقدر مصمم بشم و شبها بعد از خوابیدن تا ساعتها بیدار بمونم و فلش کارتو بازی و چیزای دیگه برات آماده کنم آشنایی با دوستای خوب نی نی سایتیم بود که با دیدن اراده و پشتکار اونا منم نیرویی مضاعق گرفتم . دختر عزیزم هدف من از این اموزشا نابغه کردن تو به معنای واقعی کلمه نیستش.من دلم می خواد تو در همه موارد زندگی موفق باشی و بیشترین نیتم اینه که اولا چیزی از همسن و سالات کم نداشته باشی چون به لطف خدای مهربون دارم در د...
30 ارديبهشت 1391