دو ماهگی یسنا
یسنای عزیزم خاطره این ماهتو با کوله باری از غم و اندوه که رو شانه هام سنگینی می کنه برات شروع می کنم . دختر عزیزم نمی دانی توی این دو روز چی بر من و بابایی گذشته .من که خودمو حسابی باختم ولی بابات مثل همیشه در برابر مشکلات قویه و سعی می کنه که به من روحیه بده.باورت می شه دیگه هیچ نذر و نیازی به ذهنم نمی رسه که برای سلامتی تو بکنم . فردا عید قربانه و بابات نذر کرده اگه از تهران برگردیم و تو مشکلی نداشته باشی به خاطر سلامتیت یه گوسفند قربانی کنه. باورم نمی شه که قلب کوچیکت مشکل داشته باشه.باورم نمی شه نه نباید باور کنم که دو تا سوراخ تو قلبته...... خدایا خیلی دلم گرفته نمی گم از دست تو چون کفره ولی آخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/ ...