یسنایسنا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

فرشته آسمونی من

در آستانه 22 ماهگی

1391/4/19 14:25
نویسنده : مامان یسنا
119 بازدید
اشتراک گذاری

اول از همه از دختر گلم به خاطز اینکه اینقدر دیر به دیر وبلاگشو آپ می کنم عذر خواهی می کنم . یه جورایی هم مقصر خودتی از بس که به من می چسپی و یه لحه ازم دور نمی شی ....

عزیزدلم البته من با تو بودنو و هر لحه در آغوش گرفتنو و ثبت این همه لحات و خاطرات خوب و به یاد ماندنیو در ذهن وقلب هردومون به نوشتن تو وبلاگ بیشتر ترجیح می دهم.اگه وقت نمی کنم که هر روز تو وبلاگت از شیرین کاریات بنویسم ولی در عوض می تونم تو قلبم به خاطر بسپارم که چقدر در کنار هم بودن برای هردومون لذت بخشه.....

اینقدر تازگیا ملوس شدی که خدا می دونه . دیگه کاملا معلوم شده که یه دختر خانم پر ناز و عشوه هستی.خودتو اینقدر برای من و بابات لوس می کنی که بعضی وقتا میگم الانه که یهو قلب من و بابات از جا وایسه....مخصوصا وقتی بابات از شرکت میاد و دراز می کشه اینقدر از سرو کولش بالا میری و بوسش می کنی و با این دلبریات به قول بابات همه لذتای دنیا رو یکجا بهش می دی.

از روابطت با خودم که دیگه هیچی .هر روز عاشق تر از روز قبل.مثل یه گربه ملوس اینقدر بغلم میکنی و بوسم می کنی و نازم می کنی ......

جدیدا هر کاری می خوایی انجام بدی چه فعل مثبت بکار ببری چه منفی از کلمه یه ذره قبلش استفاده می کنی مثلا

یه ذره بریم ...................یه ذره نخورم..............یه ذره نخوابم .............یه ذره بمونم ..........

کلا همه چیز یه ذره ای شده.

حرف زدنت که دیگه کامل کامل شده . همه چیز می گی جمله هم کامل کامل میگه.شعر هم که دیگه نگو یه عالمه بلدی(البته عاطی جون هم تو این مورد خیلی خیلی کمک کرده.)

بابا هم زحمت کشیده و یه شعر حافط بهت یاد داده همونی که میگه اگر آن ترک شیرازی به دست آرد......

هر رئوز عصر هم شال و کلاه می کنی برای دَدَ .انتخابات هم یه سرسره یا مغازه دایی یا خونه دانیال .البته جدیدا یه پروژه جدید هم اضافه شده و اونم سه چرخه سواریه.یه روز که با عاطی جون و بابا منصور رفتی بیرون زحمت کشیدن و برات یه سه چرخه خریدن که اینم به برنامه های عصرت اضافه شده.

تمرینات نابغه کوچولو هم یه ذره کم شده . چون احساس کردم برات کمی حالت اجبار پیدا کرده بود . و یه مقدار کمش کردم تا دوباره جذابیتشو بدست بیاره...

روابط اجتماعیت هم که خدا رو شکر روز به روز داره بهتر می شه ولی همچنان برو و نه جز لاینفک مکالمه تو با غریبه هاست!!!!!

کسایی که خیلی خیلی دوستشون داری:

من و بابات ...

عاطی جون و بابا منصور

دایی رضا و عمو حسین

عمو مازیار و سر انجام ...................دانیال.....................

البته در نبود من با هدا هم خیلی خیلی خوب هستی.

ولی مشکل اصلی همچنان با عمو حسن و مامان جونه که همچنان در هر حرکتی با شما با کلمه برووو

مواجه می شن.مخصوصا عمو حسن که حتی با نگاه به تو یه بروووووووو تحویل می گیره...

 

در آستانه ٢٢ ماهگی همچنان بد غذا و شاید لف بهتر بی غذا هستی و تنها چهار الی پنج مورد یافت شده که شما بی هیچ اذیت و آزاری غذا می خوری

ساندویچ پردیس فردوسی..........کوبیده طاق بستان............ذرت مکزیکی..........آب پرتغال........پنیر تست

ودر بقیه موارد یا من یه کیلو کم می کنم بس که دنبالت میدوم یا اصلا این دهن باز نمی شه.و همچنان این معضل بزرگترین معضل زندگی مامانت به حساب میاد و حسابی موضوع مهمی برام شده که غصه بخورم.

امروز هم ٩ تا کتاب دوباره از انتشارات صابرین سفازش داده بودم که برام اومد و شامل خیلی از موضوعات تربیتی می شه .

دختر گلم تو همچنان در همه جا و همه جمعی باعث افتخار منو باباتی.البته تعریف از خود نباشه من برای تک تک حرکات تو مطالعه و تحقیق کردم و خدا روشکر تا الان بی هیچ دلیلی رفتاری خارج از دامنه و محدوده تربیتی تو انجام ندادم که بعد ا حسرت بخورم و یا پشیمون بشم.

هر چند هنوز روابط اجتماعیت ضعیفه ولی وقتی خونه کسی می ریم و یا بیرون می ریم به حرف منو بابات گوش می دی و کاری که باعث شرمندگی ما بشه تا به حال انجام ندادی در همه حال بهت افتخار می کنم فرشته آسمونی من.......

خلاصه اینکه هر روز و هر لحطه حضور تو برای ما خاطره ای و خوب به یادماندنیه و این خاطرات در قلب و ذهن ما نقش میبنده .جایی که هیچ وقت امکان از بین رفتنش نیست.........

به خدای مهربون می سپارمت و عاجزانه همیشه از خدا خواستم که تو و همه بچه ها رو برای پدر مادرشون سالم و سلامت نگه داره...

                                                        الهی آمین 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)