یسنایسنا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

فرشته آسمونی من

شدی همه زندگیم

1392/4/4 2:17
نویسنده : مامان یسنا
115 بازدید
اشتراک گذاری

یسنای عزیز و مهربونم بازم بعد از یه غیبت طولانی اومدم دوباره واست بنویسم .عزیز دلم فکر نکنی مامانی تنبله .نه به خدا فقط وقت نمی کنم بیام زود زود بنویسم .وقتی شما مهد میری مشغول کار خونه و درس خوندن و وقتی هم که خونه ای یه لحطه از من دور نمی شی قربونت برم ....

نمی دونم چرا هرچی بزرگتر میشی بیشتر بهم وابسته میشی .از صبح که پا میشی مثل یه بچه گربه کوچولو تو دست و پام و بغلمی و خودتو میچسپونی بهم تا شب که بازم تو بغلم خوابت می بره .این قربون صدقه رفتن هم یاد گرفتی و هرچی من به تو می گم خودت واسم تکرار می کنی

نفسم.....زندگیم.....تو همه وجودمی ............عاشقتم ........دوست دارم

مخصوصا وقتایی که گیر می دی که مامانم بشی و منم نی نی بشم .همه حرکات خودمو بهم برمی گردونی منو می بری مهد و خودت میری دندونپزشکی و کلاس و ازم قول می گیری دختر خوبی باشم و برام جایزه می خری و فقط روزی یه چیز حق دارم انتخاب کنم.

قانون جدیدت هم واسه رفتن خونه عاطی جون گذاشتی روزا پیش عاطی جون شبا همپیش مامان جونم .البته این قانون بعد از سه چهار باری که منو بابا رو نصفه شب از رختخواب کشوندی بیرون وضع کردی.دلیلت هم واسه این کار اینه:

آخه مامان جونم گناه داره تنهاس .دلم براش تنگ میشه!!!!

این شیرین زبونی ها هم فقط و فقط مختص وقتایی هست که پیش من و باباتی و کلا هنوز ارتباط گرفتنت با بقیه خیلی ضعیفه.

ماه خرداد امسال خاطرات زیادی از خودش به جا گذاشت.اول اینکه دختر گلم بالاخره رفت تو آب دریا و دیگه نترسید .با عاطی جون و دایی اینا رفتیم شمال و تو هم حسابیرفتی تو دریا و آب بازی کردی و بالاخره ترست ریخت....

از شمال هم که برگشتیم دیگه از پوشک کامل گرفتمت البته همش به خواست خودت بود و تا قبلش همه تلاشام بی نتیجه بود تا اینکه خودت خواستی.بعد از اون حتی یه بار هم خودتو کثیف نکردی دختر تمیزم.البته هنوز می گی که موقع مهد باید پوشک بپوشم......

دانیال هم برای همیشه رفت تهران و تو چند هفته اول خیلی دلت هواشو می کرد .مخصوصا روزی که فیلم جشن مهدتونو گذاشتیم و شما اشک می ریختی و می گفتی دانیالو می خوام بیاد خونمون .قول می دم دعوا نکنیم .من دلم اون لحطه آتیش گرفت.ولی نازنینم این تازه اول راهه توی زندگی .اینقدر از این جدایی ها می بینی اینقدر دلت می شکنه و اینقدر بعضی وقتها احساس تنهایی می کنی که خدا می دونه و فقطتو اون لحطه هاست که بازم با امید به لطف و مهربونی خدا دلت آروم می شه...

هستی امروز و فردای من باید همیشه قوی باشی .عزیزم فقط یادت باشه که چندین بار تو این نوشته هام برات نوشتم که باید قوی باشی.هیچ وقت اینو فراموش نکن که اگه تو زندگی در برابر هر چیزی کوتاه بیایی .با هر کوتاه اومدن یه قدم به عقب برگشتی و همینطور هر روز امیدت به فردا رو از دست می دی .

پس برای هر چیزی تو زندگیت تلاش کن حتی اگه لازم بود بجنگ ولی در برابر مشکلات و تنهایی و غصه خودتو نباز .از موقعی که توی شکمم بودی تا الان که نزدیک سه سالته رو اعتماد به نفست خیلی کار کردم باید قبول کنی که تو از عهده همه چیز بر میایی.چیزی که تو زندگی مامانت نقش خیلی کمی داشت همین اعتماد به نفس بود و خیلی از سختی های زندگیمو به خاطر همین موضوع کشیدم پس نمی ذارم اینبار این موضوع این بار پاره تنم و کسی که از خودم خیلی خیلی برام مهمتره  بهش آسیب برسونه .دخترم تو بهترینی ...تو کامل ترینی ...تو بی عیب ترینی ...همه اینا رو باور داشته باش

 

دختر مودبم در آخر هم ازت می خوام تشکر کنم به خاطر رفتار و ادب و شخصیتت .همه جا مایه غرور و افتخارمی حتی شبا تو خلوت خودم و موقع خوابیدن و وقتی به کارا و رفتارات فکر می کنم خود تو به من اعتماد به نفس می دی که تونستم همچین بچه ای ادب کنم .....

 

 

دوستت دارم ستاره زندگیم و تک تک نفسهام به خاطر وجود توئه .ای رویای شیرینم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)