دستشویی رفتن

عزیز دل مامان ببخشید که خیلی دیر به دیر به وبلاگت سر می زنم .باور کن که وقت نمی کنم مخصوصا با امتحاناتی که داشتم و در آینده دارم .جدیدا اجازه فیلم و عکسهم بهمون نمی دی تا ازخاطرات قشنگت سندی به جا بزاریم.

دختر گلم از قبل عید مدام برای دستشویی رفتن باهات کار کردم ولی اصلا موفق نشدم و همه جا رو برام  کثیف کردی تا اینکه امشب که خونه عاطی جون بودی و موقع دیدن کارتون پینگو به عاطی جون گفتی جیش دارم و رفتی رو لگن و سر انجام این طلسم شکسته شد!!!!!!

فقط خدا کنه ادامه داشته باشه...

اینم بگم که سه روزه به خواست خودت داری مهد کودک می ری .(البته فکر کنیم فقط به نیت اینکه کنار دانیال باشی) عاشق دانیال شدی و بعضی اوقات دیگه بیچاره رو کلافه می کنی بس که بهش می چسبی.با ماجونت هم که روابطت کاملا حسنه شده.

نمی دونم چرا گاهی اوقات اینقدر اخلاقت خوب می شه و بعضی وقتا اشک منو در میاری بس که بد اخلاق و بهونه گیر می شی و اون مواقعه که اوضاع خوابو خوراکت هم بهم می ریزه....

خلاصه عزیز دلم تو شدی همه زندگی من و بابات و طاقت یه روز ندیدن تو رو نداریم. البته دلبری ها و افسون گری های تو هم بی تاثیر نیست .وقتی ای جان ای جان می گی و خودتو بهمون می چسبونی و تند تند بوسمون می کنی تو اون لحطات دنیا رو برام مثل بهشت می کنی همه زندگیم////