لباس زمستونی یسنا
یه شب من اومدم از فرصت استفاده کنم و با سرد شدن هوا لباس زمستونی یسنا رو از کمد بیرون بیارم و پیش خودم فکر کردم تا با باباش مشغول تلویزیون نگاه کردنه من کارمو تموم کنم چون تو روز که وقت نمی کنم اما تا شروع کردم سریع خودشو رسوند و تمام لباسا رو یه دور پوشید همه کاپشنایی که براش آوردن هنوز بهش بزرگ بودن.
لباسا رو میپوشید و میدوید پیش باباش
که از عکس بگیره
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی