دست دستی یسنا جونم
گل دخترم بازم یه حرکت جدید یاد گرفتی البته از حق نگذریم مامان بزرگت بهت یاد داد . دیروز تو رو گذاشتم پیش مامانم و با هدا و دانیال رفتیم بیرون.تو هم در نبود من با کمک مامان بزرگت دست زدنو یاد گرفتی .
حالاتا بهت می گیم دست دستی شروع می کنی به دست زدن . الهی من فدای اون دستای کوچولو و ظریفت بشم .
امروز هم شام خانه دایی بابات دعوت بودیم و بعد از شام بزن و برقصی بود و تو هم دیگه بدون اینکه بهت بگم دست دستی با دیدن رقصیدن و دست زدن بقیه شروع می کردی به دست زدن.البته زود خسته می شدی وبرای اینکه خستگیتو در کنی شصتتو می خوردی و دوباره شروع می کردی به دست زدن . این شصت خوردن نمی دانم چه حسیبهت می ده فقط می دانم که خیلی آرامت می کنه . خدا کنه کم کم این عادت از سرت بیفته و در آینده برای ترک دادنش دچار مشکل نشیم.
ولی نمی دانی وقتی شصتتو می خوری چقدر با نمک تر می شی .دختر لوس نازنازی من!!!!!!