یسنایسنا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

فرشته آسمونی من

بد شانسی مامانی

1389/6/21 18:22
نویسنده : مامان یسنا
153 بازدید
اشتراک گذاری

دختر گلم دیگه چیزی به اومدنت به این دنیا نمونده.دیروز نوبت دکترم بود و رفتم پیش خانم دکتر شجری و بعد از چکاپ هفتگی و شنیدن صدای قلب تو بهم گفتش که دارم می رم مسافرت و تا ۴ مهر هم بر نمی گردم ........

 

انگار دنیا رو سرم خراب شد .حالا بعد از نه ماه من باید چیکار می کردم و پیش کدوم دکتر می رفتم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خود خانوم دکتر گفت که هر موقع که زایمانت شروع بشه خود بیمارستان بیستون پزشک کشیک داره و کارتو راه می اندازن ولی من استرس همه وجودمو گرفته بود . سریع برگشتم خونه و به حسنا زنگ زدم و گفتم که از خاله حامد بخواد یه دکتر خوب و با تجربه بهمون معرفی کنه . بعدش قرار شد که عصری بریم مطبش و یه نامه واسه دکتر صانعی بگیریم.......

عزیز دل مامان !تا اینجا امید داشتم که همه چیز به خوبی و خوشی تموم می شه و دکتر صانعی منو به عنوان مریض خودش قبول می کنه ولی انگار شانس با ما یار نبود .و دیدن تو به این راحتی ها ممکن نبود .....

هیچ وقت فکر نکنم اون روز که با مامانم رفتم مطب دکتر صانعی رو از یاد ببرم . مامانم رفت ماشینو پارک کنه منم زودتر رفتم تو مطب و منشی بیشعور دکتر برگشت بهم گفت دکتر الکی سزارین نمی کنه باید مشکل داشته باشی .منم همونجا تو مطب زدم زیر گریه و زنگ زدم به مهدی . بیچاره مامانم تا از در وارد شد قلبش وایساد منو با اون قیافه دید .

منشی هم که دید حسابی گند زده ما رو زودتر از همه فرستاد داخل و خودش هم اومد تو که نکنه ما به دکتر چیزی بگیم . خلاصه دکتر هم با دیدن قیافه من حسابی جا خورد و سریع برام پذیرش بیمارستانو نوشت وکلی مشکل برام جور کرد .از جمله نازایی و تنگی لگن .

خدا رو شکر پنج شنبه قرار شد سزارین بشم و یسنای عزیزمو به دنیا بیارم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)