اولین سونوگرافی
سلام به عزیز دل مامان و بابا .......
تو این مدت مامانی خیلی اذیت شد ولی با وجود همه این سختی ها همیشه خدا رو
شکر کردم که تو رو به ما هدیه داد و هر سری که حالم بد می شه فقط با امید دیدن
تو به خودم امیدواری می دم و برای اومدنت لحظه شماری می کنم.
کوچولوی دوست داشتنی من از اینکه مدام نمی تونم بیام به اینجا سر بزنم منو
ببخش . خودت که می دونی چقدر حالت تهوع و سر گیجه ... دارم . همه بهم
امیدواری می دن که تا سه ماهه ......کوچولوی من تو هم واسه من دعا کن تا زودتر
حالم بهتر بشه و بتونم از حضور تو توی وجودم نهایت لذتو ببرم ....
دیروز رفتم دکتر که واسم دوباره آزمایش و سونو گرافی بنویسه و دقیقا مشخص بشه
که تو چند وقتته .عصری رفتم سونوگرافی خیلی معطل شدیم . تا ساعت 9 شب
توی مطب دکتر بودیم و بالاخره نوبتمون شد و رفتیم داخل.......
اولش یه حس عجیبی داشتم .خوابیدم رو تخت و دکتر شروع کرد به توضیح دادن ....
جنین سالمه
زنده است!!!!
الان نزدیک ۸ هفته اس..
خدایا شکرت .یعنی همه چی خوبه و تو سالم و خوبی . و دو ماه که اومدی..
بعدش دکتر گفت که الان اندازه یه لوبیا هستی ..می دونی دفعه دیگه که برم دیگه
معلوم می شه تو پسری یا دختر ...
ولی هر چی باشی امیدوارم که سالم باشی .واقعا واسه منو بابات هم چندان فرقی
نداره که چی باشی . فقط این مهمه که ما عاشقتیم..
راستی عزیزم امروز اون دوربینی که خریده بودیم هم رسید . لحظه شماری می کنم
تا از تو عکس بگیرم ...
خوب به خدا می سپارمت و هر روز به اومدنت فکر می کنم ...