دومین نوروز در کنار فرشته آسمونی

دختر گلم به لطف خدا دومین عید هم در کنار همدیگه به خوبی و خوشی گذراندیم . عزیز دلم نمی دونی از اینکه خدا تو رو بهم داده چقدر خوشحالم و چقدر از زندگیم راضیم .با وجود تو احساس می کنمکه خوشبخت ترین آدم دنیام و هیچ غم و غصه ای ندارم یکی یه دونه مامان....

یسنای عزیزم ببخشید از اینکه اینقدر دیر به دیر وبلاگتو آپ می کنم .آخه تو حتی یه لحظه هم از من دور نمی شی و مدام به من چسبیدی البته من گله و شکایتی ندارم و از اینکه اینقدر وابستمی لذت می برم..

ولی بهت قول میدم تا جایی که تونستم برات بنویسم . حالا یه سری مطالب کلی می نویسم از بزرگ شدن و خانوم شدنت!!!!

تو به بیشتر حرفای من گوش میدی و تا یه چیزی بهت می گم با اون زبون شیرینت بهم می گی باشه....

عشقت اینه بغل مامانت باشی و تا میبینی من حواسم یه جای دیگس و داره بهتون کم توجهی می شه سریع میایی دنبالم می گی مامان بدل!!مامان بدل!!

پتو و بالشت که جز محبوب ترین وسایل شخصیت به حساب میاد.اگه اشتباهی کسی ازش استفاده کنه سریع مایی میگی  یشنا یشنا!!!!

خلاصه مطلب اینه که عاشقتم و تو شدیدا وابسته من .منم که مجذوب این وضعم...

راستی ار ده روز قبل از عید هم مهد کودک تعطیل شد به علت اینکه احساس می کردم شدیدا رو ادب و نزاکتتون داره تاثیر می زاره و مامانی هم طاقت دوری تو رو نداشت!!!