یسنایسنا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

فرشته آسمونی من

درس زندگی....

ﺩﺧﺘﺮﮐﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻧﻤﯿﺠﻨﮕﺪ ﻧﺠﻨﮓ .... ﭼﺮﺍ ﺍﺷﮑﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﭘﺎﮎ ﮐﻨﯽ .... ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﺕ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﭘﺎﮎ ﮐﻦ ... ﺩﺧﺘﺮﮐﻢ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻧﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺩﺳﺖ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺭﺍﺯ ﻧﮑﻦ ... ﺑﯿﺎﻣﻮﺯ ﺍﯾﻦ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺎﺯ ﮐﻨﯽ .... ﺩﺧﺘﺮﮐﻢ ﺗﻮ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻨﯽ ... . ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﻭﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻦ ... ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻦ ... . ﺷﺎﯾﺪ ﮔﺮﯾﻪ ﯾﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﺕ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﺑﯽ ﺍﺭﺯﺵ ﺑﺎﺷﺪ .... ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ .... ﮐﺴﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺨﻨﺪﯼ ﺟﺎﻥ ﺗﺎﺯﻩ ﻣﯿﮕﯿﺮﻧﺪ .... ﺩﺧﺘﺮﮎ ﻣﻦ ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﺮﻭﻉ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﯾﺮ ﻧﯿﺴﺖ .... ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮐﻪ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﺮﺧﯿﺰ .... ﺍﺷﮑﺎﻟﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ .... ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺩﻭ...
13 آبان 1393

یسنا در اینستاگرام مدل میشود..

هر روز بیشتر عز روز قبل بزرگ شدنتو احساس میکنم دختر دوست داشتنی خودم مخصوصا تازگیا که خیلی خودتو با من مقایسه میکنی و از بیشتر کارای من الگوبرداری میکنی. هر بار که برای شارژ ناخن میرم حتما با من باید بیایی و یه طرح روی ناخنت بکشی چقدر هم اصرار داری که ناخنات از ناخنای من خوشگل تره البته خدایی ناخن های تو خیلی خیلی خاص و زیبا هستند. این سری هم بعد از کلاس فلوت رفتیم شارژ ناخن مامان و مونا جون هم زحمت کشید یه طرح خوشگل روی ناخن شما کشید و عکیشو تو اینستا گرام گذاشت و کلی لایک گرفتی... ...
12 آبان 1393

یسنا سوار کار

یسنا خانم ما امروز با باباش و عموهاش و ساحل جون و فاطی رفتن کارخانه اونجا هم حسابی خوش بهش گذشته یه کاری کرده بود که من اگه عکسشو نمی دیدم اصلا باورم نمیشد......،. یسنا جون سوار اسب شده بود به تنهایی دیگه از اون روز همش به باباش میگه منو ببر شکار سوار اسب بشم ...
15 مهر 1393

لباس زمستونی یسنا

یه شب من اومدم از فرصت استفاده کنم و با سرد شدن هوا لباس زمستونی یسنا رو از کمد بیرون بیارم و پیش خودم فکر کردم تا با باباش مشغول تلویزیون نگاه کردنه من کارمو تموم کنم چون تو روز که وقت نمی کنم اما تا شروع کردم سریع خودشو رسوند و تمام لباسا رو یه دور پوشید همه کاپشنایی که براش آوردن هنوز بهش بزرگ بودن. لباسا رو میپوشید و میدوید پیش باباش که از عکس بگیره ...
13 مهر 1393

تولد 4 سالگی یسنا جون

عزیز دلم چهار سال از اومدنت به زندگی ما گذشت و تو این مدت هر روز خدا رو به خاطر وجد قشنگ تو که اومدی توی زندگیم شکر کردم. تو این مدت بهترین خاطراتو برام ساختی و بهترین تجربه زندگی ما بودی . همه لحظات با تو بودن برام مثل رویا شیرینه و خیلی زود میگذره... اصلا باورم نمیشه که چهار سال از اومدنت گذشته واقعا بعضی وقتا دلم برای روزهای کوچیکیت خیلی تنگ میشه عشق من. امسال برات تولد با تم بره ناقلا گرفتیم و همگی مشکی و سفید پوشیدیم خیلی از تولدای قبلیت عاقل تر شدی و خیلی با تولدت حال کردی البته دقیقا یه هفته تمام من مشغول تدارکات تولد و غذا درست کردن بودم همیشه دوست دارم هرچی مربوط به تو میشه جز بهترینا باشه تا حالا هم موفق بودیم.. ...
25 شهريور 1393

ترک شیشه شیر

خیلی وقته که دارم با دختر نازنینم صحبت می کنم که دیگه شیر رو با شیشه نخوره و بهش گفتم که من یه جایی رفتم و صحبت کردم که اگه با لیوان شیر بخوری یه جایزه میارن دم خونمون. بعد از مدتها بالاخره امروز با لیوان و البته با کمک نی موفق شدیم شیشه رو کنار بزاریم و سریعا جایزه اش هم اومد در خونه جایزه هم یه بسته تقویت هوش بود که دختر با هوش مامان همشو درست جواب داد ...
8 شهريور 1393

کارخانه هیولاها

عشق مامان امروز یه کشف بزرگ کردم با بابات امروز رفتیم برات سی دی کارتون کارخانه هیولاها گرفتیم و دختری که توش بود عین تو بود یعنی همه حرکاتاش همه ژستاش همه لوسبازیاش عین خوشگل خانم خودم بود منم سریع بعدش گشتم تو اینترنت عکسشو پیدا کردم و گذاشتم کنار یکی از عکسات  البته فرشته کوچولوی من خیلی نازتره ...
5 شهريور 1393