وقتی یسنا جونم مامان میشه
دختر ناز مامان جدیدا تو بازیاش یا حامله میشه و یه عروسک میزاره تو شکمش زیر بلوزش یا بچه داره و با بچش پارک میره رستوران میره گردش میره بعضی وقتا منم باید یه دونه عروسکو بعنوان بچم انتخاب کنم و باهاش همبازی بشم و توی بازی مدام ازم میپرسه خانم بچه شما اینطوریه بچه من اونطوری وقتایی که با مانیا بازی میکنه دلم غش میره براش تمام حرفایی که من بهش میزنم رو به بچش تکرار می کنه خلاصه دختر کوچولوی ما آرزوشه مامان بشه یه روز هم در راه برگشت از کلاس فلوت تو ماشین بودیم که شروع کرد به حرف زدن گفت:مامان من بزرگ شدم از خونه خودمون میرم یه خونه بزرگ برای خودم میسازم گفتم:تنها زندگی می کنی نه پس با کی با شوهرم شوهرت کیه؟؟ هنوز...
نویسنده :
مامان یسنا
19:16