ماجرای تخت و کمد یسنا جونم...
عزیزم خدا می دونه که سر این تخت و کمدت چقدر عذاب کشیدم ولی همه اینها فدای یه تار موت و همه زحمتام ارزونی یه دفعه خوابیدن تو توی تختتت . .. امروز بالاخره تخت و کمدت رو از تهران فرستادن ولی از شانس بد من یه دونه از قفسه های بوفت شکسته بود. راننده می گفتش که باد خیلی شدید بوده و تو جاده یه گونی از روی یه کامیون پرت شده و شیشه ماشین و یه طبقه از بوفه رو شکسته . نمی دونی وقتی دیدمش اشکم جاری شد . نمی دونی چقدر سر این سرویس حساسیت نشون دادم تا یه چیز تکی بشه اما حالا با این طبقه شکسته واقعا نمی دونستم چیکار کنم .!!!!!!!! طفلی سارا دوستم شاید هفت هشت بار زحمت کشیده بود و تا دلاوران رفته بود تا کار رو خوب تحویل بگیره و واسمون بفرسه .یسنا جونم کا...